شعر مصراع ناگهان
مصراع ناگهان
ناگهان آیینه حیران شد ؛ گمان کردم تویی
ماه پشت ابر پنهان شد ؛ گمان کردم تویی
فاضل نظری
□□□
مصرعی ناگه نمایان شد ؛ گمان کردم تویی
برکه از ماهی فراوان شد ؛ گمان کردم تویی
رعد از اعماق جان بانگی چنین مستانه زد
آسمان را نور مهمان شد ؛ گمان کردم تویی
رهگذاری تازه از این جاده ی خاکی گذشت
راهی شهر خراسان شد ؛ گمان کردم تویی
صبح جمعه ، پای منبر ، نوحه خوان از آه تو
دفترش آیینه باران شد ؛ گمان کردم تویی
فالی از حافظ گرفتم ؛ یوسف آمد از سفر
کلبه احزان گلستان شد ؛ گمان کردم تویی
نیمه های شب من و سجاده و شعری دگر
حاصلش دیدار خوبان شد ؛ گمان کردم تویی
ماه من از بس که پشت ابر غیبت مانده ای
آسمان وقتی درخشان شد ؛ گمان کردم تویی
اثر حمیدرضا فاضلی
منبع:http://eradat.ir/showtext.aspx?id=418