چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403

عضویت ورود تالار آرشیو نقشه سایت خانه بذر تبلیغات آگهی تماس با ما
فصل دوم برنامه محفل ماه مبارک رمضان 1403
« تمام کلیپ برنامه محفل 1403

20. داستان زنجیره عشق

20. داستان زنجیره عشق

 

 در بعد از ظهر یک روز سرد زمستانی، وقتی« جان» از سر کار به خانه بر می گشت، سر راه زن مسنی را دید که ماشینش پنجر شده بود و او ترسان و لرزان توی برف به انتظار کمک ماشین های رهگذر ایستاده بود… آن زن برای جان هم دست تکان داد تا شاید او برای کمک بایستد و جان هم ایستاد… از ماشینش پیاده شد و گفت: سلام خانم، من اومدم که کمکتون کنم. زن گفت: صدها ماشین از جلوی من رد شدند، ولی کسی نایستاد. این واقعا لطف شماست. وقتی جان لاستیک را عوض کرد، در صندوق عقب را بست و آماده ی رفتن شد، آن زن پرسید: من چقدر باید بپردازم؟ و او به زن چنین گفت: شما هیچ بدهی به من ندارید. روزی من هم در چنین شرایطی بوده ام و یک نفر هم به من کمک کرد، همان طور که من به شما کمک کردم؛ و حالا اگر شما واقعا می خواهید که بدهیتان را به من بپردازید، باید این کار را بکنید؛ « نگذار زنجیره ی عشق و محبت به تو ختم بشه!»

زن لبخندی زد و گفت و بعد از تشکر، سوار ماشینش شد و رفت…
چند مایل جلوتر، زن کافه ی کوچکی را دید و رفت تو چیزی بخورد و بعد راهش را ادامه بدهد؛ ولی نتوانست بی توجه از لبخند آرام و شیرین، زن پیشخدمتی که می بایست چند ماه باردار باشد بگذرد. او داستان زندگی آن پیشخدمت را نمی دانست و احتمالا هیچ گاه هم نخواهد فهیمد. وقتی آن زن پیشخدمت رفت تا بقیه ی صد دلاری آن زن را بیاورد، زن از در بیرون رفته بود، در حالی که بر روی دستمال سفره یادداشتی باقی گذاشته بود. وقتی پیشخدمت نوشته ی آن زن را خواند، اشک در چشمانش جمع شد. در یادداشت چنین نوشته بود: شما هیچ بدهی به من ندارید. روزی من هم در چنین شرایطی بوده ام و یک نفر هم به من کمک کرد، همان طور که من به شما کمک کردم. اگر شما واقعا می خواهی که بدهیت رو به من بپردازی، باید این کار رو بکنی؛ « نگذار زنجیره ی عشق و محبت به تو ختم بشه!»
همان شب وقتی زن پیشخدمت از سر کار به خانه بازگشت، در حالی که به آن پول و یادداشت فکر می کرد، به شوهرش گفت: « جان، دوستت دارم. فکر می کنم همه چیز داره کم کم درست می شه.»
نتیجه:
دوست خوبم؛ اگه بعد از خوندن این داستان، حس خوبی پیدا کردی، این داستان رو برای دوستای دیگت هم نقل کن؛« نگذار زنجیره ی عشق و محبت به تو ختم بشه!»
به محض اینکه کاری در جهت منافع کسی انجام می دهید، نه تنها او به شما فکر می کند، بلکه خداوند هم به شما فکر می کند.« پاراما هانسا یوگانا ندا»

چطوری جون دل :)

هر موضوعی که میخواهید رو در این قسمت بنویس مانند : پروفایل , آشپزی و...

تمام حقوق مطالب سایت برای مجله جادوی کلمات محفوظ میباشد